کتاب مصور حاضر، یکی از کتابهای «داستانهای اتاق تجربه» و رمانی است که با زبانی ساده و روان برای نوجوانان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «دلم میخواست تا آخرین لحظه بودن را تماشا کنم، اما هرچقدر بیشتر دیدمت دلم تنگتر شد، همهوقتهایی که زل میزدم توی چشمهای زیتونیات حالم را میفهمیدی، همهوقتهایی که «تاراز» را نوازش میکردی و من از حرص پا بر زمین میکوبیدم میدیدی، حالم را از چشمهای مشتاق و نفسهای بریدهام میفهمیدی اما به روی خودت نمیآوردی».